افتراء به انبیاءدادن نسبتهای ناروا و اتهام زدن یکی از ابزار مقابله مشرکان با انبیای الهی بود، و به این خاطر به انبیای الهی افتراء می زدند که در قرآن مواردی از آن ذکر شده هست. فهرست مندرجات۱.۱ - نسبت جادو و جنون ۱.۲ - نسبت شاعر دیوانه ۱.۳ - نسبت سفاهت و کذب ۱.۴ - نسبت مسحور بودن ۱.۵ - نسبت کهانت ۱.۶ - نسبت اهل ابطال ۱.۷ - اخراج مردم از سرزمین خود با سحر ۱.۸ - تسلط بر مردم با ادعای نبوت ۲ - افترائات یهود به انبیاء ۲.۱ - به حضرت موسی ۲.۲ - به حضرت سلیمان ۲.۳ - به انبیای دیگر ۳ - افتراء به پیامبر ۳.۱ - افتراء جعل قرآن توسط پیامبر ۳.۱.۱ - افتراء در آوردن وحی ۳.۱.۲ - جزء خواب پریشان پیامبر ۳.۱.۳ - جزء داستان پیشینیان ۳.۱.۴ - آموختن قرآن از بشر ۳.۱.۵ - جعل قرآن توسط قوم دیگر ۳.۲ - مشرکان رستگارتر از پیامبر ۳.۳ - فریب دادن مردم ۳.۴ - خیانت به مردم ۳.۵ - عدم رعایت عدالت در تقسیم صدقات ۴ - افتراء به حضرت یوسف ۴.۱ - نسبت خیانت به همسر عزیز مصر ۴.۲ - نسبت دزدی ۵ - پانویس ۶ - منبع ۱ - انواع افتراء به انبیاء۱.۱ - نسبت جادو و جنوناتهام زدن یکی از ابزار مقابله مشرکان با انبیای الهی بود، بهگونهای که هیچ پیامبری را خداوند مبعوث نکرد، جز اینکه به او نسبت جادو یا جنون میدادند: «کذلِک ما اَتَی الَّذینَ مِن قَبلِهِم مِن رَسول اِلاّ قالوا ساحِرٌ اَو مَجنون». ۱.۲ - نسبت شاعر دیوانهیا آنان را شاعری دیوانه قلمداد میکردند: «و یقولونَ اَئِنّا لَتارِکوا ءالِهَتِنا لِشاعِر مَجنون». ۱.۳ - نسبت سفاهت و کذبگاهی آنان را منتسب به بیخردی و دروغگویی میکردند: «اِنّا لَنَرک فی سَفاهَة و اِنّا لَنَظُنُّک مِنَ الکـذِبین». ۱.۴ - نسبت مسحور بودنو زمانی آنان را انسانهای مسحور شده خطاب میکردند: «قالوا اِنَّما اَنتَ مِنَ المُسَحَّرین». ۱.۵ - نسبت کهانتیا نسبت کهانت به آنان میدادند. ۱.۶ - نسبت اهل ابطالیا اهل ابطال میشمردند: «ولـَئِن جِئتَهُم بِـایة لَیقولَنَّ الَّذینَ کفَروا اِن اَنتُم اِلاّ مُبطِـلون». «مُبطِـلون» تعبیر جامعی است که همه نسبتهای ناروای مشرکان اعم از نسبت دروغ، سحر، جنون وغیره را شامل است. ۱.۷ - اخراج مردم از سرزمین خود با سحرگاه نیز میگفتند: پیامبران با سحر خود میخواهند مردم را از سرزمینشان بیرون کنند: «قالَ لِلمَلاَِ حَولَهُ اِنَّ هـذا لَسـحِرٌ عَلیم یریدُ اَن یخرِجَکم مِن اَرضِکم بِسِحرِهِ فَماذا تَأمُرون». ۱.۸ - تسلط بر مردم با ادعای نبوتیا میگفتند: پیامبران با ادعای نبوت قصد تسلط بر مردم را دارند: «ما هـذا اِلاّ بَشَرٌ مِثلُکم یریدُ اَن یتَفَضَّلَ عَلَیکم». ۲ - افترائات یهود به انبیاء۲.۱ - به حضرت موسیهمچنین یهود، سنتهای ناروایی به موسی(علیه السلام)از جمله، قتل هارون، داشتن مرض پیسی و ارتباط نامشروع دادند که خداوند آن حضرت را از این نسبتها مبرّا دانست [۲۷]
جامعالبیان، مج۱۲، ج۲۲، ص۶۳ ،۶۵.
[۲۸]
تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۱۶۱.
«... لا تَکونوا کالَّذینَ ءاذَوا موسی فَبَرَّاَهُ اللّهُ مِمّا قالوا ...». ۲.۲ - به حضرت سلیمانیهود افترای دیگری را نسبت به سلیمان روا میداشتند که وی را ساحر و حکومتش را برخاسته از سحر میدانستند، در نتیجه معتقد به کفر او بودند. قرآن این اتهام را از او نفی کرده و شیاطین عصر وی را کافر شمرده است:«و ما کفَرَ سُلَیمـنُ ولـکنَّ الشَّیـطینَ کفَروا یعَلِّمونَ النّاسَ السِّحرَ». ۲.۳ - به انبیای دیگرافزون بر اتهامات فوق، یهود و نصارا برای حق جلوه دادن دین خود به برخی از انبیای الهی از جمله ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب و اسباط(علیهم السلام) نسبت دروغ دیگری داده و آنان را یهودی یا نصرانی و همکیش خود میشمردند: «اَم تَقولونَ اِنَّ اِبرهیمَ واِسمـعیلَ واِسحـقَ ویعقوبَ والاَسباطَ کانوا هودًا اَونَصـری قُل ءَاَنتُم اَعلَمُ اَمِ اللّهُ ومَن اَظـلَمُ مِمَّن کتَمَ شَهـدَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ و مَا اللّهُ بِغـفِل عَمّا تَعمَلون». ۳ - افتراء به پیامبر۳.۱ - افتراء جعل قرآن توسط پیامبرنسبت ناروای دیگری که مشرکان بسیار آن را درباره پیامبر اسلام بهکار میبردند، اتهام از پیش خود ساختن قرآن و انتساب آن به خداوند بود. ۳.۱.۱ - افتراء در آوردن وحیکه گاهی در حضور آن حضرت او را در آوردن وحی افترازننده خطاب میکردند:«قالوا اِنَّما اَنتَ مُفتَر»یا در غیاب وی، او را به جعل قرآن متهم میساختند: «اَم یقولونَ تَقَوَّلَهُ». ۳.۱.۲ - جزء خواب پریشان پیامبرو گاهی قرآن را خوابهایی پریشان میدانستند که پیامبر از جانب خود آن را بافته است: «بَل قالوا اَضغـثُ اَحلـم بَلِ افتَرهُ». ۳.۱.۳ - جزء داستان پیشینیانو گاه آن را داستانهای پیشینیان معرفی میکردند: «یقولُ الَّذینَ کفَروا اِن هـذا اِلاّ اَسـطیرُ الاَوَّلین». ۳.۱.۴ - آموختن قرآن از بشرآنان گاهی میگفتند: قرآن را بشری از عجم به او میآموزد و محمّد آن را به زبان عربی فصیح درمیآورد: «و لَقَد نَعلَمُ اَنَّهُم یقولونَ اِنَّما یعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذی یلحِدونَ اِلَیهِ اَعجَمی و هـذا لِسانٌ عَرَبی مُبین»؛ مفسران این شخص عجمی را «بلعام» که نصرانی و اهل روم بود یا «یعیش» یا «عایش» یا «عابس» که غلامی رومی بود. [۵۱]
الکشاف، ج۲، ص۶۳۵.
[۵۲]
تفسیر قرطبی، ج۱۰، ص۱۱۷.
یا «یسار» یا «جبر» که دو غلام نصرانی و دارای کتابی به زبان خودشان بودند دانستهاند. بعضی نیز احتمال دادهاند مراد سلمان فارسی باشد. [۵۴]
الکشاف، ج۲، ص۶۳۵.
[۵۵]
تفسیر قرطبی، ج۱۰، ص۱۱۷.
۳.۱.۵ - جعل قرآن توسط قوم دیگرگاهی میگفتند: قرآن دروغی است که محمّد به کمک قومی دیگر آن را ساخته است: «و قالَ الَّذینَ کفَروا اِن هـذا اِلاّ اِفک افتَرهُ واَعانَهُ عَلَیهِ قَومٌ ءاخَرُونَ». طبق عقیده مشرکان، مراد از قومی که پیامبر را کمک میکردند «عداس»، «یسار» و «جبر» از اهل کتاب یا ابوفکیهه رومی بودند. [۵۸]
الکشاف، ج۳، ص۲۶۳.
۳.۲ - مشرکان رستگارتر از پیامبریهودیان نیز گاه به پیامبر اسلام افترا میزدند؛ از جمله اینکه مشرکان را هدایت یافتهتر از آن حضرت معرفی میکردند:«ویقولونَ لِلَّذینَ کفَروا هـؤُلاءِ اَهدی مِنَ الَّذینَ ءامَنوا سَبیلا»معنای این سخن آن است که پیامبر گمراهتر از مشرکان است. ۳.۳ - فریب دادن مردممنافقان نیز اتهامات فراوانی نسبت به پیامبر اسلام داشتند؛ از جمله آن حضرت را متهم میکردند که جز فریب به آنان وعدهای نداده است. ۳.۴ - خیانت به مردمیا نسبت خیانت به آن حضرت میدادند که خداوند پیامبرش را از خیانت به دیگران مبرّاء میشمارد: «و ما کانَ لِنَبِی اَن یغُلَّ». به نظر برخی آیه در مورد اتهام گروهی از منافقان در جنگ بدر نازل شد که پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به سرقت قطیفه (پارچه) قرمزی که مفقود شده بود متهم کردند. [۶۴]
جامعالبیان، مج۳، ج۴، ص۲۰۷.
[۶۶]
روحالمعانی، مج۳، ج۴، ص۱۷۰.
و برخی گفتهاند: آیه درباره تیراندازان اُحُد فرود آمد که سنگر خود را رها کرده و گفتند: میترسیم پیامبر، چنانکه غنایم را در جنگ بدر قسمت نکرد در اینجا نیز قسمت نکند. [۶۸]
روحالمعانی، مج۳، ج۴، ص۱۷۰.
۳.۵ - عدم رعایت عدالت در تقسیم صدقاتدر برخی موارد پیامبر را به عدم رعایت عدالت در تقسیم صدقات متهم میکردند. [۷۰]
المنیر، ج۱۰، ص۲۵۴.
«ومِنهُم مَن یلمِزُک فِی الصَّدَقـتِ». ۴ - افتراء به حضرت یوسف۴.۱ - نسبت خیانت به همسر عزیز مصرهمسر عزیز مصر آنگاه که به خواستهاش، یعنی کام گرفتن از یوسف نرسید و با ورود ناگهانی عزیز مصر نزدیک بود خیانتش آشکار گردد به یوسف(علیه السلام) افترا زده و او را به خیانت به وی متهم کرد و از عزیز مصر زندان یا کیفری دردناک را برای یوسف تقاضا کرد. «و استَبَقَا البابَ وقَدَّت قَمیصَهُ مِن دُبُر واَلفَیا سَیدَها لَدَا البابِ قالَت ما جَزاءُ مَن اَرادَ بِاَهلِک سوءًا اِلاّ اَن یسجَنَ اَو عَذابٌ اَلیم». ۴.۲ - نسبت دزدیهمچنین آن هنگام که وی به حکومت مصر رسیده بود و قصد داشت با نقشهای برادرش بنیامین را نزد خود نگاه دارد و بدین منظور جام پادشاه را در بار وی نهادند دیگر برادرانش او و برادرش بنیامین را به دزدی متهم کردند؛ لیکن یوسف این سخن را در دل خود پنهان داشت و گفت: موقعیت شما بدتر از اوست و خدا به آنچه میگویید آگاهتر است. «قالوا اِن یسرِق فَقَد سَرَقَ اَخٌ لَهُ مِن قَبلُ فَاَسَرَّها یوسُفُ فی نَفسِهِ ولَم یبدِها لَهُم قالَ اَنتُم شَرٌّ مَکانـًا واللّهُ اَعلَمُ بِما تَصِفون». ۵ - پانویس۶ - منبعدانشنامه موضوعی قرآن |